برای تحقیق و تأمّل در موضوع حفظ سنّت پیامبر، ابتدا لازم است بین دو سؤال که کاملاً سنخ و قماش آنها با یکدیگر متفاوت است و لوازم گوناگونی از آن‌ها منتج خواهد شد، تفاوت قایل شد. سؤال اوّل: آیا هم چنان که خداوند، قرآن را از تحریف مصون و محفوظ نگه داشته، سنّت را نیز محافظت کرده است؟

 سؤال دوّم: چرا خداوند سنّت را از دست درازی نگه نداشت؛ همان‌طور که قرآن را حافظ بود؟ 

سؤال اوّل در برگیرنده‌ی دانشی قطعی و واضح است که خداوند خود نگهبان و محافظ قرآن بوده است و جدای از این موضوع، صورت سؤال از امر دیگری پرسش می‌کند و خواستار توضیح است و ان اینکه؛ آیا خداوند نگهبان سنّت نیز هست؟ برای پاسخ به این سؤال، می‌طلبد که به بله یا خیر، اکتفا نکنیم و در جستجوی جواب باشیم.

 به بیانی دیگر باید تفحص کنیم که سنّت نیز همانند قرآن عاری از تحریف و جعل هست یا خیر؟ 

با تأمّل در سؤال دوّم متوجّه می‌شویم که پرسشگر، این نکته را قطعی انگاشته که خداوند سنّت را محافظت نکرده و با این پیشفرض، در سؤال به دنبال توضیح و پرده برداری از سبب و علت عدم حفظ سنّت می‌گردد.

ساختار سؤال، به‌دلیل مسلم انگاشتن مصون نبودن سنّت از تحریف و خطا، بدون ارائه ادله قطعی و منطقی؛ کاملا نادرست است. در وهله اول لازم بود عدم محافظت از سنّت ثابت شود؛ بعد دنبال علت و سبب این مصون نبودن را گرفت. پس به‌دلیل تقدیم و تاخر غیر منطقی صورت پرسش سؤال دوم، نادرست انگاشته 

می شود .

به عبارتی دیگر سؤال حاوی ادّعای بدون دلیل است و مادامی که برهانی در تأیید مدّعا ارائه نشود؛ ارزش و اعتباری ندارد!

از خواننده‌ی منتقدی که به رفرنس و اصول کار علمی و تحقیقاتی پایبند است؛ انتظار می‌رود از پرسشگر بخواهد، اوّل ادّعا را اثبات کند و در غیر این صورت، سؤال درخور اهتمام و اهمّیّت نیست.

و اگر دلیلی به‌نفع مدّعا مطرح کرد؛ می تواند به دنبال جواب علّت و دلیل محفوظ نبودن سنّت بگردد؛ امّا اگر ادّعایی بدون دلیل مطرح کند و از مردم بخواهد به سؤال او پاسخ دهند، چنین سبکی در میزان علم، جایگاه و اعتباری ندارد و با چنین شیوه‌ای؛ هیچگونه  بحث و گفت‌وگویی شکل نمی‌گیرد و نمی‌توان نظریات را نقد و بررسی کرد.

وجود چنین مغالطه‌هایی در طرح سؤالات بسیار شایع است و بیشتر مردم توانایی کشف مغلطه نهفته در سؤال را ندارند و بدون تفکّر لازم از آن تاثیر می‌پذیرند و به نسبت مواردی از ثوابت شریعت دچار شکّ و گاهی انکار می‌شوند.

هرگاه در مقابل چنین ادّعاهایی قرار گرفتیم، قبل از هر گونه بحث و نظری، از صاحب مدّعا بخواهیم تا ادّعایش را ثابت کند و آن را مستدلّ به دلائلی قابل اعتنا و پذیرش کند.

حال سراغ پرسشگر می‌رویم و از او چند سؤال می‌پرسیم، تا معلوم بشود چه انداره در طرح ادّعا، صداقت دارد!

 

به عنوان سؤال اوّل: 

شما فعلی را به خداوند نسبت دادید که خداوند حفظ سنّت را ترک کرده و آن را نگهبان و محافظ نبوده است؟

در نسبت ترک حفظ به خداوند، چه دلیلی دارید؟

آیا نزد شما، نقل صحیحی از خداوند وجود دارد که بیانگر این نسبت باشد؟ پیامبر خود فرمودند: که خداوند محافظ قرآن نیست؟

اگر بگوید: به این فرمایش قرآن احتجاج می‌کنم که می‌فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»

و توضیح دهد که آیه در شأن قرآن و در ارتباط با محافظت قرآن نازل شده است و خداوند سبحان همچون تأکیدی بر محافظت این‌چنینی به نسبت سنّت ندارد، این دلیل به تنهایی حاکی از عدم محافظت سنّت است.

به شخص پرسشگر می‌گوییم: ادّعای شما در نفی حفظ سنّت است نه نفی حفظ غیر ذکر از جانب خداوند، باید دانست عدم حفظ غیر ذکر به معنای فقدان حفظ سنّت نیست و آیه مورد استناد، دلالتی بر نبود مصونیت برای غیر قرآن ندارد؛ بلکه تنها حفاظت قرآن را اثبات می‌کند که به بیان منطقی می‌توان این گونه تعبیر کرد که: 

«اثبات شی نفی ما عدا نمی‌کند»

بدین صورت لازم است دلیلی دیگری غیر از دلیل فوق ارائه بدهید.

در استناد به آیه‌ی فوق اشکالات دیگری وجود دارد که نمی‌توان آن را حصر در قرآن دانست.

 از جمله این‌که آیه‌ی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» در ارتباط با مقوله‌ی «حفظ ذکر» سخن به میان آورده است و شکی نیست که قرآن از مصادیق اساسی و اصلی ذکر به شمار می‌آید؛ امّا آیا با ذکر بودن قرآن، ذکر بودن سنّت منتفی می‌شود؟

ابن حزم در کتاب الاحکام(1/117) در این خصوص، آورده است:

میان لغت دانان و اندیشمندان شریعت اتفاق نظر وجود دارد؛ هر آنچه از سوی خداوند سبحان در قالب وحی نازل گشته؛ ذکر نام دارد و علاوه بر این تمامی انواع وحی نیز کاملاً محفوظ و نگهبانی شده است و کسی در این موضوع شکی ندارد، چون آیات فراوانی صریحاً به محافظت وحی اذعان دارند.

 آنچه را خداوند محافظ و نگهبان باشد؛ امکان ندارد دچار تحریف و تخلیط و نقص و فراموشی شود.

بر این اساس، محرز می‌گردد کسانی که ذکر را تنها به قرآن اختصاص می‌دهند؛ دلیلی واضح و روشن ندارند و تنها از پیشفرض‌ها و باورهایی پیروی می‌کنند که دلیلی برای اثبات و تصدیق آنها ندارند و چون دلیلی در تأیید باور خود نداشته اند؛ متوجّه بطلان ادّعای عدم محافظت سنّت می‌شویم و به نااستواری آن پی می‌بریم.

همچنانکه گفتیم، «ذکر» اسم جامعی است که بر هر آنچه بر پیامبر خدا نازل شده اطلاق می‌گردد؛اعم از قرآن و سنّتی که مبیّن و روشن کننده عام، مطلق و مجمل قرآن هست.

خداوند حکیم علاوه بر ابلاغ رسالت، ماموریت دیگری بر دوش پیامبر(ص) گذاشت، که عبارت است از: تبیین قرآن. 

«ِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»

 آنچه از این آیه و آیات مشابه روشن می‌شود، این است که پیامبر خدا مأمور تبیین و تفسیر قرآن برای تمامی مردمان است، خواننده قرآن متوجّه مجملاتی فراوانی در قرآن، همچون نماز و زکات و حج می‌شود که به درستی نمی‌داند خداوند از او چه می‌خواهد و چه چیزی را بر او واجب کرده است، امّا در سنّت پیامبر پرده از این مجملات برداشته شده و به راحتی به مفهوم و معنای آیات پی می‌بریم.

اگر گفتار پیامبر و محتوای کلّی افعال ایشان محفوظ نمی‌بود، آیات بسیاری بلا موضوع می‌شدند و فرائض فراوانی خود به خود از بین می‌رفتند و اقدام به فعلیت در آوردن آنها غیر ممکن می‌نمود، چنین لوازماتی در تناقض با غرض و مقاصد شارع حکیم است و درنتیجه آیه‌ی مورد استناد کاملاً در تأیید حفظ سنّت است نه عدم محافظت از آن.

حتّی اگر قائل بشویم که ذکر مشتمل بر سنّت نیست، کسی منکر این قضیه نخواهد شد که سنّت مبیّن قرآن است، حال که چنین است از حفظ کلّیّت قرآن، حفظ سنّت نیز لازم می‌آید. معنا ندارد لفظ و معنای قرآن محفوظ و مصون باشد؛ امّا بیان و تفسیر آن غیر محفوظ و غیر مصون.

با مشاهده‌ی دستور به اقامه‌ی فعلی چون نماز، مثلاً همچنان که معلّمی- رحمه‌الله- گفته است، می‌بینیم امر به انجام این فریضه در قرآن کاملاً مجمل و کلّی است، امّا با این حال تمامی مسلمانان از گذشتگان خود، نسل در نسل، نقل و روایت کرده‌اند که پیامبر همراه با یاران خود در شبانه‌روز پنج نوبت نماز را به شکل و صورتی خاصّ و با تعداد رکعاتی معیّن، اقامه می‌کردند.

چنین تفصیلی بطور مطلق در قرآن وجود ندارد و از این رهگذر متوجه می‌شویم که سنّت روشن کننده‌ی کلّیّات قرآن و آنچه به صورت مجمل گفته شده است، است.

پس از حفظ قرآن حفظ مبیّن و روشن کننده خود قرآن نیز ضروری می‌نماید که در غیر این صورت شناخت و تأمّل و تخلّق به فرائض و اوامر قرآنی دشوار و در اغلب موارد غیر ممکن می‌گردد.

ممکن است پرسشگر و مخاطب این انتقادات ادّعا کند؛ واقع حال و مشاهده وضعیت نصوص بیانگر نبود نگهبان برای پاسداری از سنّت هست و هیچ تضمینی برای حفاظت از سنّت همچون قرآن وجود ندارد، در مقابل ادّعای چنین اشخاصی می‌شود به عکس آنان ادّعا کرد که خیر! بلکه واقع حال شاهد بر حفظ سنّت توسط خداوند علیم و حکیم هست؛ هر دو مدّعی هستیم، صرف یک ادّعا برتری ذاتی بر ادّعایی دیگر ندارد و آنچه ارزش و اعتبار دارد برهان و دلیل باورهاست که شخص مدّعی عدم حفظ سنّت هیچ گونه دلیلی هنوز برای اثبات باور خود ارائه نکرده است که قابل رد و نقد متقن تر از خود نباشد! 

مضاف بر این مورد کسانی جز مبتدعان شناخته شده و مستشرقینی که منتقد و طعنه زن به قرآن قبل از سنّت هستند، کسی همراه و همآوایی تحریف و تنقیص سنّت نیست! 

در مقابل عامّه ائمه اسلام و تمامی فقهای شریعت که پیشوا و مرجع قضاوت و داوری مردم در طول تاریخ اسلام بوده‌اند، بر حفاظت سنّت اتفاق نظر دارند، حال کدام یک از دو گروه در باور خود صادق هستند؟ منکران حفظ سنّت، یا موافقان حفظ سنّت؟

بر این اساس بدیهی است که منکران حفظ سنّت قبل از هر سخنی، باید باور خود را مستند به دلایل عقلی و نقلی نمایند تا پذیرش آن آسان شود، در غیر این صورت نیازی به اهتمام دادن بدان نیست و خود به خود از میدان بحث و بررسی خارج می‌شوند.

احتمال دارد منکر حفظ سنّت بگوید:

برهان و دلیلی در تأیید باور خود داریم و آن این است که: در کتب حدیث؛ صحیح و ضعیف داریم و احادیث فراوانی وضع شده است که این امر گویایی عدم محافظت سنّت است و اگر محفوظ بود؛ نمی‌بایست چنین احادیثی جعل و وضع می‌شدند، در حالی که در قرآن آیات صحیح و ضعیف نداریم و همگی آیات متواتر و قطعی الصدور هستند.

در پاسخ به ایراد منکر حفظ سنّت می‌گوییم: 

چنین استدلالی نمی‌تواند تأییدی برای باور شما باشد و آن رأی را تقویت کند؛ بلکه دقیقاً باور به تحریف و عدم حفاظت سنّت را تضعیف و دلیلی ضدّ آن قلمداد می‌شود؛ به‌دلیل این‌که احادیث صحیح از احادیث ضعیف، ثابت و درست از جعلی و ساختگی، کاملاً  جدا شده‌اند و این مکانیزم بر توجّه و اهتمام به حفظ و نگهداری احادیث دلالت دارد و بیانگر توجّه جدّی به ضبط و نقل و حفظ آن‌هاست.

اگر منتقد حفظ سنّت؛ نگاهی به کتب و آثار محدّثان بیندازد، متوجّه فرایند دست‌یابی آن‌ها در تصحیح و تضعیف، اثبات و ردّ، جرح و تعدیل‌ شود، خواهد دانست که خداوند حکیم توجه شایانی به حفظ سنّت پیامبر داشته و آنان را به راه و طریقی قابل دستیابی، در حفظ سنّت، یاری و مساعدت فرموده است و در چنین راه دشواری محدّثان را از امداد و عنایت غیبی خود بی نصیب نساخته است.

کلام منتقد حفظ سنّت، زمانی درست است و بعنوان دلیلی در تأیید مدّعا می‌توان از آن بهره برد که احادیث صحیح و ضعیف از هم باز شناخته نشده باشند، حال که چنین نیست، نمی‌تواند دلیلی در اثبات قول منکران باشد.

علاوه بر آنچه آمد؛ می‌بینیم که بسیاری از مردم قرآن را تحریف و سخنی را به خداوند نسبت می‌دهند که خداوند کاملاً از آن مبرّاست و اصلاً در شأن خداوندی او نیست که چنین سخنانی را بگوید! 

همچنین آیاتی را به قرآن نسبت می‌دهند که مدّعی هستند چنین آیاتی گم‌ شده و از بین رفته و در میان آیات بالفعل قرآن وجود ندارد!

پاره‌ای باور دارند سوره‌هایی از قرآن به مراتب بیشتر از آن چیزی بوده است که اکنون وجود دارد؛ آیا می‌توانیم چنین دعاوی را منافی حفظ قرآن قلمداد کنیم و آن‌ها را سببی برای از میان رفتن حجیت قرآن بینگاریم؟